افکاری دربارۀ اینکه آینده چگونه خواهد بود
چکیده
برخی موارد دائماً در ذهن کنجکاو انسان در حال بالا و پایین شدن هستند. اینکه آینده چگونه خواهد بود و یا سؤالاتی ازاینقبیل. اقتصاد دنیای ما در طی یک قرن شاهد تغییرات بسیار زیادی خواهد بود و به دنبال این قضیه نابرابریها، ازبینرفتن منابع و محیطزیست و پایداری یا ناپایداری وضعیت از جمله مسائل پراهمیت بهحساب میآید. یکی از مهمترین عواملی که در وضعیت اقتصادی کشورها تأثیرگذار است سیاست است. میتوان دید کشورهایی که از فقر ملی به رشد اقتصادی رسیدند و این نیازمند تعهد سیاسی مطلوب در بلندمدت است. در ادامه اگر باقی نقاط دنیا (بهجز کشورهای توسعهیافته) به اقتصاد پویا برسند، منابع زمین برای همه کافی خواهد بود؟
مقدمه
صد سال زمان زیادی است و انواع اتفاقات در این بازه رخ میدهد اما برای اقتصاد زمان بسیار طولانی است. درآمد سالیانه مردمی که در صد سال پیش زندگی میکردند مسلماً با ما بسیار متفاوت است. پیرو این نظر، سطح زندگیها نیز تفاوت دارد. برای مثال در سال ۱۹۱۰ در ایالات متحده آمریکا درآمد ملی حقیقی هر فرد تقریباً معادل ۱۹٫۲% درآمد در سال ۲۰۱۰ بوده است. این نکته نیز قابلتوجه است که حسابهای ملی در سال ۱۹۱۰ موجود نبودند بنابراین این ارقام مورد تردید است. در کنار این موارد، بخش بزرگی از زندگی ما در عصر امروز برای افرادی که در یک قرن پیش زندگی میکردند، غیرقابلتصور بوده است. درنهایت یک پرسش مطرح میشود؛ چگونه یک فرد در صد سال پیش میتوانست ایدهای دربارۀ زندگی اقتصادی در قرن بعد داشته باشد؟ پاسخ مشخصی برای این سؤال وجود ندارد.
درک آینده بهمراتب سختتر است
جدای از تغییرات کیفی، متغیرهای کمی نیز در طول یک دورۀ بلندمدت مانند یک قرن تفاوت فاحشی خواهند داشت. متغیری را در نظر بگیرید که در ابتدا برابر ۱ است و سالانه ۲٫۱ درصد رشد دارد، در پایان صد سال به عدد ۳٫۳۰ درصد میرسد. فرض کنید این تغییرات یک متغیر اقتصادی مانند بهرهوری باشد، این تغییرات میتواند بهگونهای باشد که منجر به نرخ رشد شود. امروز به طور دقیق نمیتوان نرخ رشد بهرهوری را پیشبینی کرد. سیاست هر کشور نیز در این متغیرهای اقتصادی مؤثر است. برای مثال در یک کشور چرا یک خانواده با درآمد میانۀ جامعه نتواند در طول یک قرن به سطحی از زندگی برسد که همین حالا یک خانواده با درآمد متوسط روبهبالا از آن بهرهمند است؟
مورد قابلتوجه دیگر انتقال مخارج مصرفکنندگان از بخش کالاها به بخش خدمات است. بهطورکلی این به دلیل امکان افزایش شدید در درآمد و امکان تغییر در ترجیحات فناوری است اما سرعت این انتقال نامشخص است.
ساعات کاری
تغییر تناسب میان تفریح و کار یکی دیگر از موارد حائز اهمیت است. برای مثال در اوایل قرن بیستم میانگین سالانۀ ساعت کار یک کارگر آمریکایی که به طور تماموقت کار میکند، با یک روندی رو به کاهش بود اما این روزه کارگران آمریکایی، ژاپنی یا کرهای نسبت به کارگران کشورهای اروپایی بیشتر کار میکنند. یکی از دلایل این تفاوت مرتبط با نگرش و فرهنگ آن جامعه است. به طور دقیقتر آمریکا دارای یک جامعه مصرفگرا است، در یک جامعۀ مصرفگرا پیشرفت به معنای درآمد بیشتر و خرج کردن بیشتر است درصورتیکه اروپاییها ساعات کاری کمتر و تعطیلات طولانیتر را ترجیح میدهند. نگرش دیگر دربارۀ این تفاوت، نظام مالیاتی متفاوت است که نرخ نهایی آن برای ساعت کار در اروپا بهمراتب بیشتر از آمریکا است. تا حدودی هر دو دلیل و استدلال درست هستند.
در کنار ساعات کاری نیروی کار، ساعت کاری ماشینها نیز مطرح میشود. حالات متفاوت و در ادامۀ آن نتایج متفاوتی به دست خواهد آمد. برای مثال با فرض ثابت بودن اندازۀ نیروی کار، کاهش ساعت کاری برابر کاهش ساعت کاری ماشین میشود.
منابع طبیعی و محیطزیست
اثرات گرمایش جهانی در عصر حاضر بسیار مهم واقع شده است. شاید بسیاری بر این عقیده باشند که این پدیده تأثیری بر رشد اقتصادی نداشته باشد درصورتیکه میتواند در بخشهای کوچک اما در حدود بزرگی تأثیر بگذارد. ارتباط اقتصاد و رویدادهای طبیعی وابسته به سیاستهایی است که کشورها در مقابل این تغییرات میگیرند. ممکن است تغییرات اقلیمی در ابعاد بزرگ منجر به تغییر سیاستگذاریها شود.
جدا از تغییرات آبوهوا اثرات دیگری مانند آلودگی آب، هوا و استفاده بیش از اندازه از منابع طبیعی و تأثیرات زندگی شهری میتواند به اتمام منابع منجر شود و با اتمام منابع، ما با افزایش شدید قیمتها روبهرو میشویم و هرکدام از اینها میتواند دورنمای رشد اقتصادی طی قرن اخیر را تحت تأثیر قرار دهند.
نابرابری
ادامه یافتن نابرابری که حال حاضر در کشورهایی مثل آمریکا وجود دارد یا توقف آن بستگی به عوامل بنیادین اقتصادی و اجتماعی دارد.
پایدار بودن یا ناپایداری وضعیت
زمانی را تصور کنید که رباتها تولید همۀ محصولات حتی تولید رباتها را برعهده گرفتهاند، درحالیکه کارگران تنها نظارهگر هستند. این یک کابوس اقتصادی است. در این حالت درآمد نیروی کار کاهش مییابد یعنی سهم درآمدی ناشی از نیروی کار انسانی افت میکند و این به ترکیببندی تولید کل و ماهیت تکنولوژی مربوط میشود.
وضعیت بقیۀ جهان
تابهحال درمورد کشورهای توسعهیافته از جمله ایالات متحده و اروپا بحث کردیم اما بخش بزرگی از جمعیت دنیا را کشورهای فقیر یا اقتصادهای نوظهور تشکیل میدهند. آیا این کشورها نیز در همین وضعیت میمانند؟ یا کشورهای صنعتی و اقتصادهای فعال را الگوی خود قرار میدهند؟ بدیهی است که قانون اقتصادی در مورد مراحل تکامل رشد وجود ندارد.
اگر اقتصادهای بیشتری ظهور کنند، با قطعیت میتوان گفت که تقاضای جهانی برای تولید و دیگر کالاهای مادی با سرعت افزایش مییابد. فراهمکردن این شرایط نیازمند سرمایهگذاری در بهرهوری است.
مسیری که اقتصاد جهان خواهد پیمود بهسرعت رشد این کشورها و ماهیت کیفی این رشد بستگی دارد.
جمعبندی
یکی از مهمترین عواملی که در وضعیت اقتصادی کشورها تأثیرگذار است سیاست است. میتوان دید کشورهایی که از فقر ملی به رشد اقتصادی رسیدند و این نیازمند تعهد سیاسی مطلوب در بلندمدت است. در مسیر موفقیت هرجومرج، فساد و خشونت جایی ندارند. مورد دیگر منابع و محیطزیست است.
هیچ تخمین دقیقی وجود ندارد که اگر اقتصاد کشورهای فقیر و درحالتوسعه بهپای کشورهای پیشرفته برسد، منابع برای حمایت کافی است یا خیر. پاسخ به این پرسش نیز به رقابت میان کمبود منابع و پیشرفت فناوری بستگی دارد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.